معنی انقلابی فرانسوی
حل جدول
دانتون، مارا
مارا
دانتون
میرابو
انقلابی فرانسوی اعدام شده
ژرژ ژاک دانتون
انقلابی فرانسه
دانتون
لغت نامه دهخدا
انقلابی. [اِ ق ِ] (ص نسبی) منسوب به انقلاب. شورشی. || کسی که طرفدار انقلاب است. || (اِخ) نام فرقه ای در اول مشروطیت. (یادداشت مؤلف).
حزب انقلابی
حزب انقلابی. [ح ِ ب ِ اِ ق ِ] (ترکیب وصفی) گروهی از یک طبقه ٔ اقتصادی در یک جامعه که اجرای برنامه ٔ کار خود را بر قیام مسلحانه نهاده باشند. رجوع به انقلابی شود.
اعتصاب انقلابی
اعتصاب انقلابی. [اِ ت ِ ب ِ اِ ق ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) اعتصابی است که بوسیله ٔ عموم مردم بمنظور تغییرات اساسی در اصول حکومت یا اصول اجتماعی صورت گیرد. بعقیده ٔ علماء مربوط اعتصاب عمومی کامل سمبل و نماینده ٔ انقلاب کارگری است. (از کتاب اقتصاد اجتماعی شمس الدین جزایری ص 147).
فرهنگ معین
منسوب به انقلاب، شورشی، طرفدار انقلاب، انقلاب کننده. [خوانش: (~.) [ع - فا.] (ص نسب.)]
فارسی به ایتالیایی
rivoluzionario
مترادف و متضاد زبان فارسی
چریک، مبارز، اخلالگر، شورشگر، شورشی
فارسی به عربی
الثوری
فرهنگ فارسی هوشیار
شورشی، آشوبی (صفت) منسوب به انقلاب شورشی، طرفدار انقلاب. جمع: انقلابیون.
واژه پیشنهادی
دانتون
معادل ابجد
601